فاطمه خانمفاطمه خانم، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره
پیوند مقدس ما پیوند مقدس ما ، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه سن داره

فاطمه خانوم هدیه الهی

ماه مبارک رمضان و لیالی قدر

امسال ماه رمضون برام رنگ و بوی خاصی داره. از یه طرف روزه نمی تونم بگیرم و این کمی عذاب وجدان و حسرت رو تو دلم میذاره و از طرفی خوشحالم که آخرین روزهایی که دختر گلم در درونم پرورش پیدا میکنه مصادف شده با این روزها و شب های عزیز؛ این روزها فرصتی شده تا به خودم بیام و اگه خدا قبول کنه کمی بهتر از ماه های قبل و با ذوق بیشتر با قرآن انس بگیرم. دیشب شب بیست و سوم بود و یکی از محتمل ترین شب هایی که شب قدره. فاطمه جونم دیشب بابایی پیش ما نبود و من تنها خونه عزیز جون قرآن به سر گذاشتم (آخه به خاطر کمر درد نمیتونستم برم مراسم) و کلی برای همه و خانواده سه نفرمون دعا کردم. فرشته کوچولوی من امسال اولین سالیه که شبهای قدر رو درک کرده از خدا خواستم که ب...
30 تير 1393

آخرین سونو فاطمه خانوم

بالاخره 25 تیر شد و به توصیه دکترم برای آخرین سونو مراجعه کردم خداروشکر دکتر زود اومد و من اولین نوبت وارد اتاق شدم. دفترچه سوالاتم تو مشتم و لیست سوالاتم که چند هفتس فکرمو مشغول کرده. از نوع زایمان پرسیدم که چطوری و کی مشخص میشه. خانوم دکتر فرمودند که به نی نی بستگی داره و مامان نی نی. اگه نی نی که فاطمه خانوم گل من باشه! سرش پایین باشه (سفالیک)، آب دورش زیاد نباشه و وزنش خیلی زیاد نباشه از جانب این فرشته کوچولو قضیه حله ، اگه مامان فاطمه خانوم که من باشم هم از نظر وضعیت لنگی و سایزش مناسب باشه زایمان طبیعیه انشاالله. دل تو دلم نبود که دکتر سونو رو انجام بده و دختر ماهمو که بیصبرانه منتظرش هستم رو ببینم. بالاخره دکتر سونو رو انجام داد تاریخ...
26 تير 1393

مامانی غمگین

فاطمه جونم، دو سه روزه به خاطر کار بابایی، مامانی ناراحته  آخه بهشون گفتن باید از یازده مرداد برای یه دوره آموزشی،چهار ماه برن تهران!!! و ممکنه تو این مدت فقط سه چهار روز مرخصی داشته باشن!!!  فک کن موقعی که فرشته کوچولوی من به دنیا بیاد باباش نباشه  و دقیقا موقعی که من بهش احتیاج دارم آلاخون والاخون بشم. الان دقیقا ایام البیض ماه رمضانه دیشب دعای مجیر خوندم و در ختم قرانی که هدیه به امام حسن مجتبی (ع) هست شرکت کردم انشاالله حاجتمونو بدن  عزیزکم ببخش که از دیروز بهم ریخته هستم و تو رو هم ناراحت میکنم. آخه وقتی خیلی نارحت هستم حرکت میکنی و یه گوشه قلمبه میشی! مامانت قربونت بشه  . وقتی بهم ریخته باشم زودرنج میشم و...
21 تير 1393

صدای قلب فرشته کوچولو!

امروز روز خیلی خوبی بود، آخه برای اولین بار منو بابایی باهم رفتیم و صدای قلب فرشته کوچولوی نازمون رو گوش دادیم! بابایی دفعه اولش بود که همراه من میومد داخل درمانگاه و اصلا با فضا آشنایی نداشت، برای همین راهنماییش کردم بیاد دم در تا صدای قلبتو بشنوه. یه خانم اونجا نشسته بود وقتی متوجه شد که بابایی روش نمیشه بیاد جلو، بنده خدا بلند شد رفت. منم درو نبستم که صدا کامل بیاد بیرون. از خانوم ماما اجازه گرفتم که صدای قلب فرشته کوچولومو ضبط کنم. اون خانوم مهربون هم بیشتر از همیشه گوشی رو شکمم نگه داشت تا بتونم صدا رو ضبط کنم. خیلی هیجان انگیز بود. وقتی اومدم بیرون از بابایی پرسیدم صدا رو شنیدی؟ خیلی ذوق زده بود گفت: آره ولی اولش فکردم صدای کولر داره...
19 تير 1393

خدایا به امید تو

امروز 18 تیره و میخوام اولین مطلب خودم رو تو وبلاگ دختر نازم که بیصبرانه منتظرش هستیم رو بذارم. خیلی وقت بود که تو این فکر بودم که خاطرات دوران بارداری و روزایی که با دختر گلم سر میکنم رو بنویسیم. متاسفانه تا امروز که فاطمه خانوم سن جنینش دقیقا 34 هفته 5 روز موفق نشده بودم.  من برای فاطمه خانوم یه فایل اکسل درست کردم که محاسبات سن جنینی رو به روز، هفته و ماه نشون میده. همچنین روز و ماه باقی مونده تا تولدش رو، خیلی هیجان انگیزه، هر روز تاریخ رو به روز میکنم و محاسبات رو انجام میدم تا ببینم که چقدر دیگه به تولد دختر کوچولوی نازم باقی مونده (مامانش قربونش بره)  تولد مامانی تیرماهه، تولد بابایی شهریور و انشاالله تولد فرشته کو...
18 تير 1393
1